پنج سال پیش همین روزها، فتنه گران عاشورا به پشتوانه ی سکوت زبیریان دنیا پرستی که آقازاده هایشان دستشان را از ولایت کوتاه کرده بود، شروع کردند و می خواستند خون به دل مولا کنند. به اسم خط امام می خواستند در خیابان انقلاب، کوچه ی بی غیرتی باز کنند؛ حساب همه چیز را هم کرده بودند، برای بستن دست علی، حتی طناب نامه ی سرگشاده ی بدون سلام هم آورده بودند!همه چیز مهیا بود برای بی غیرتی، برای هتک حرمت انقلابِ زهراییان. تا آنجا پیش رفتند که درب نیم سوخته ی بسیج را نیز هم دوباره به آتش کشیدند. مادران شهدا میان کوچه ی انقلاب ایستاده بودند، می رفت تا لگد های شعار منحوس “مرگ بر اصل …..” پهلوی مادران شهید را بشکند؛ نه پیش روی حسن (ع) که بلکه اینبار پیش روی مهدی (عج) دست هایی برای سیلی بالا رفته بود، غلاف های شمشیر آماده شده بود و زهراییان میان کوچه ها، فتنه گران دلارهای حرام در شکمشان رفته بود و حساب همه چیز را کشیده بودند الا حساب اصلی ترین مسئله را .
قابل توجه عزیزانی که فکر میکنند
گوشی و لپ تاپ و تبلتشون حریم خصوصیشونه
جنجالی ترین و وحشتناک ترین ویدیو
درباره گوشی های تلفن و کامپیوتر و اینترنت
دوستان عزیز دیدن این کلیپ برای همه ما لازم و ضروریه
مخصوصا دختر ها
وقت زیادی هم ازتون نمیگیره
یا حق
چادری که باشی راننده تاکسی در جواب سلامت میگه سلام خانوم…
چادری که باشی حتی جنتلمن ترین هاشم میدونن که نباید دستشونو دراز کنن و بخوان بهت دست بدن!!!…
چادری که باشی تنها سیاهی که ازت دیده میشه چادرته نه خط چشمت…
چادری که باشی فروشنده بهت میگه خانوم این دامنی که انتخاب کردید کوتاهه ها اگه میخواین یکی دیگه بیارم؟؟؟!!!
بعد تو با خودت میخندی و میگی لابد فروشنده فکر میکنه من تو خونه هم چادر سرمه!!!….
چادری که باشی وقتی می بینی دخترای دانشگاه بعد از رد کردن حراست چادرشونو تو کیفشون مچاله میکنن و حس پیروزی میکنن و افتخار دلت میشکنه…
چادری که باشی سرت بالاست و نگاهت پایین…
چادری که باشی تو هر سطح براقی چادرتو چک میکنی نه میزان بلندی کلیپس و پوش موهاتو…
چادری که باشی یه وقتایی زود مورد قضاوت قرار میگیری و یه وقتایی بهت برچسب (خشک مقدس)میزنند…
چادری که باشی ادمایی هستن که میخوان انتقام تضادشون با جامعه رو از تو بگیرن و تو رو مقصر همه مشکلات نظام و دولت بدونن!!!…
چادری که باشی خوب میدونی میراث حضرت زهرا رو سرته…
پس هروقت دلت شکست و مسخره ت کردن اینو بدون خدا همون لحظه بهت میخنده…
این کلیپ رو تقدیم میکنم به همه ی عاشقان و محبان امام رضا (ع)
کلیپ بسیار زیبا و دیدنی
لینک دانلود :
کوری آمد وسط صحن تو بینا برگشت
یک زن ویلچری روی دوتا پا برگشت
کافری تا به ضریح تو نگاهش افتاد
سجده ای کرد سپس شیعه ی مولا برگشت
خسته بود از همه ی آینه ها تا اینکه
زشت آمد ، متحول شد و زیبا برگشت
آنکه در صحن به دنبال شفا آمده بود
با نگاهی به ضریح تو مسیحا برگشت
زائری گفت چرا اشک ندارم آقا؟
نگهش کردی و با دیده ی دریا برگشت
یک جوان حاجتش این بود که زن میخواهم
رفت تا اینکه شبی پیش تو بابا برگشت
به گمانم که به طور تو مشرف شده بود
آنکه با معجزه و با ید بیضا برگشت
صبح در قامت یک مرد گدا رفت حرم
ظهر نزدیک اذان بود که آقا برگشت
جبریل آمده بود از وسط عرش ، حرم
دو سه تا فرش تکان داد و به بالا برگشت
شهادت جانسوز امام هشتم بر شما شیعیان تسلیت باد
یلدای ما بگذشت با یک هندوانه
یلدای زینب بود طعم تازیانه
یلدای ما باهم نشستن ، شب نشینی
یلدای زینب بود باسر ، همنشینی
یلدا چقدر در قوم ما حساس گشته
وقتی به روی نی سر عباس گشته
جایی که اهل بیت پیغمبر اسیرند
جا داشت عشاق حسین یلدا نگیرند
دانلود متن و مداحی شهادت امام رضا(ع)
شهادت امام رضا (ع) بر شما بزرگواران تسلیت باد
کی میدونه درد غربت
چه جوری آروم می گیره
کی میدونه چقدر سخته
کسی در غربت بمیره
ای ابر بی بارون ببار
بر دشت و بر هامون ببار
در عزای اون نیمه جونی که
بین نا محرم اسیره
چشم براه یک آشنا مونده
تا کنار اون بمیره
رضا غریب الغربا(ع)
توی مهتاب نگاهش
فقط از شب کینه داره
روی لبهای عطش بارش
نوایی دیرینه داره
می ذاره رو خاکا سرش
با ذکر زهرا مادرش
تک ستاره ی غربت شبهاش
می رسه آخر به دادش
مثل بارونه وقتی می ذاره
سر به دامان جوادش
رضا غریب الغربا(ع)
نگاهش میگه که انگار
غروب غم روبروشه
شده کاری همون زهری
که یک عمری تو گلوشه
حجره شده کرببلا
بالا گرفته روضه ها
چشمه می جوشه زیر پای این
تشنه ای که روضه خونه
این دم آخر از مدینه تا
کربلا داره نشونه
رضا غریب الغربا(ع)
لینک دانلود : http://www.emam8.com/sabk/new/27595.mp3
ازم پرسید : تا حالا عاشق شدی ؟
گفتم : آره
گفت : چند بار ؟
گفتم : یه بار
گفت : پس میدونی عشق اول هیچوقت از یاد نمیره ؟
گفتم : آره مطمئنم
گفت : چجوری باهاش آشنا شدی ؟
گفتم : از بچگی باهاش بزرگ شدم ، تا چشم باز کردم تا الان اونو میشناسم…
گفت : باهاش در ارتباطی؟؟؟
گفتم : آره همیشه با همیم
بغض کردم که گفت بهش میرسی ؟؟؟
اشکم سرازیر شد گفتم آره…
گفت : منم عاشقم خیلی میخوامش زیباست ولی بهش نرسیدم
گفت : خوشبحال عشقت چقد خوشبخته که تورو داره و اینقد عاشقشی!
گفتم : من خوشبخت ترم که اونو دارم!
گفت : حالا کی هست ؟ اسمش چیه ؟ خوشگله ؟
گفتم : مطمئنم از عشق تو خوشگلتره…اسمش رحمان،رحیم،حمید،…اسماش زیادن ولی من صداش میزنم خداا…
سُبحان اَلله یا فارِجَ اَلهُمَّ وَ یا کاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَمّی وَ یَسّر اَمری وَ اَرحِم ضَعفی وَ قِلَّه حیلَتی وَ اَرزُقنی حَیثَ لا اَحتَسِب یل ربِّ اَلعالَمین
ای کریم اهل بیت(ع)!
قلب اندوهگینمان در عزایت ،
دیدار و شفاعتت را در قیامت می طلبد
تا طعم بخشندگی تو را دریابیم!
سلام بر خاتم مهربانی و عشق !
سلام بر او که گام های مهتابی اش
شب های جهل بشر را به جاده های راستی کشاند!
رحلت جانکاه پیامبر مهربانی و رحمت تسلیت باد
غمی تو سینه ام میجوشه امشب
چراغ آسمون خاموشه امشب
گمونم پیرن مشکی شو زهرا (س)
به جای مادرش میپوشه امشب
آخرین وداع با یاران
… در یكی از روزهای بیماری در حالی كه سرش را با پارچهای بسته بود و علی علیه السلام و فضل بن عباس زیر بغلش را گرفته بودند و پاهایش بر زمین كشیده میشد، وارد مسجد شد و روی منبر قرار گرفت و شروع به سخن فرمود و گفت: مردم وقت آن رسیده است كه من از میان شما غائب گردم، اگر به كسی وعده دادهام، آمادهام انجام دهم و هر كس طلبی از من دارد، بگوید تا بپردازم.
در این موقع مردی برخاست و عرض كرد: چندی قبل به من وعده دادید كه اگر ازدواج كنم، مبلغی به من كمك كنید، پیامبر فورا به فضل دستور داد كه مبلغ مورد نظر او را بپردازد و از منبر پایین آمد و به خانه رفت. سپس روز جمعه، سه روز پیش از وفات خود، بار دیگر به مسجد آمد و شروع به سخن نمود و در طی سخنان خود فرمود: هر كسی حقی بر گردن من دارد برخیزد و اظهار كند، زیرا قصاص در این جهان، آسانتر از قصاص در روز رستاخیز است.(1)
در این موقع سوادة بن قیس برخاست و گفت: موقع بازگشت از نبرد “طائف” در حالی كه بر شتری سوار بودید، تازیانه خود را بلند كردید كه بر مركب خود بزنید، اتفاقا تازیانه بر شكم من اصابت كرد، من اكنون آماده گرفتن قصاصم.
درخواست پیامبر یك تعارف اخلاقی نبود؛ بلكه جداً مایل بود حتی یك چنین حقوقی را كه هرگز مورد توجه مردم قرار نمیگیرد جبران نماید. گذشته از این، چون اصابت تازیانه بر شكم سواده عمدی نبود، از این نظر او حق قصاص نداشته است، بلكه با پرداخت دیهای جبران میگردید. مع الوصف پیامبر، خواست، نظر وی را تامین كند.
پیامبر دستور داد، بروند همان تازیانه را از خانه بیاورند، سپس پیراهن خود را بالا زد تا سواده قصاص كند. یاران رسول خدا با دلی پر غم و دیدگانی اشكبار و گردنهای كشیده و نالههایی جانگداز، منتظرند كه جریان به كجا خاتمه میپذیرد؛ آیا سواده واقعا از در قصاص وارد میشود؟
ناگهان دیدند سواده بی اختیار، شكم و سینه پیامبر را میبوسد؛ در این لحظه پیامبر او را دعا كرده، گفت: خدایا! از سواده بگذر، همانطور كه او از پیامبر اسلام در گذشت.
رحلت پیامبر تسلیت باد