آقای من…
دنیای من…
اللهم العجل محیای محیای من…
من برای تو گریه می کنم و تو برای من…
آقای من…
سامون بده…
لیلای من…
یک خبری به مجنون بده…
من که مُردم کرب و بلاتو نشون بده…
سامون بده…
می گم عاشقم؟!
اما خودمو بهتر نشون میدم که نالایقم…
کدوم عاشقی؟؟؟
من که همیشه برای تو آینه ی دِقَم…
کجا عاشقم؟!
درد بده…
دوا بده…
هرچی دارم ازم بگیر…
به من یه کربلا بده…
دنیای من…
آقای من…
خدایا!..زیارت کربلای حسین را رزقمان قرار بده…
دخترک رو به من کرد و گفت:واقعا آقا؟
گفتم:ببخشید چی واقعا؟؟
گفت:واقعا شما بچه بسیجی ها از دخترای چادر به سر بیشتر از ما خوشتون میاد؟
گفتم : بله
گفت:اگه آره پس چرا پسرایی که از ماها خوششون میاد از کنار ما که میگذرند محو ما میشن ولی همین خود تو و امثال تو از چند متری یه دختر چادری که رد میشید سرتونو پایین میندازید و رد میشید؟؟؟!!!
گفتم:آره راست میگی سر پایین انداختن کمه!!!
گفت:کمه؟ببخشید متوجه نمیشم ؟
گفتم :برای تعظیم مقابل حضرت زهرا (س) باید زانو زد حقا که سر پایین انداختن کمه
گفت:آره تو راست میگی…
خواهرم حجاب فاطمی را پاس بدار
حرف های خود را از سه صافی رد کنید…
شخصی نزد همسایه اش رفت و گفت:گوش کن میخواهم چیزی برایت تعریف کنم .دوستی به تازگی درمورد تو میگفت…
همسایه حرف او را قطع کرد و گفت:قبل از اینکه تعریف کنی بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذرانده ای یا نه؟
گفت:کدام سه صافی؟
اول از میان صافی واقعیت.آیا مطمئنی چیزی که تعریف میکنی واقعیت دارد؟
گفت:نه من فقط آن را شنیده ام شخصی آن را برایم تعریف کرده است.
سری تکان داد و گفت:پس حتما آنرا از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذرانده ای.یعنی چیزی را که میخواهی تعریف کنی حتی اگر واقعیت نداشته باشد باعث خوشحالی ام میشود.
گفت:دوست عزیز فکر نکنم تو را خوشحال کند
بسیار خب بس اگر مرا خوشحال نمیکند حتما از صافی سوم یعنی فایده رد شده است.آیا چیزی که میخواهی تعریف کنی برایم مفید است؟
نه به هیچ وجه!
همسایه گفت:پس اگر این حرف نه واقعیت دارد نه خوشحال کننده اس و نه فایده ای دارد آنرا پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی…
زینب(س) “عاشق” بود “عاشق” حسین(ع)
میدانی عاقبت عاشقی را؟
عاشق را که برعکس کنی می شود قشاع
حال دهخدا را که میشناسی؟
در لغت نامه اش دیده ام که معنی قشاع میشود:
دردی که آدم را از درمان مایوس میکند
زینب(س) ذره ذره از درد ذوب شد
یا ” ح س ی ن”
خوشا گریه نه این گریه!!!
خوشا گریه ی یعقوب که نور بصرش رفت چو روزی پسرش رفت…
خوشا قصه ی یعقوب!!!
که گرگان بیابانی و پیراهن خونین عزیزش همه کذب است…
خوشا چاه!!!
همان چاه که یوسف به سلامت ز درش باز درآمد و نه یک قطره ی خون ریخت در آنجا و نه انگشت کسی گم شده آنجا و کنارش نه تلی بود نه تپه!!و یعقوب ندیده است دمی یوسفِ در چاه…
خوشا قصه ی یعقوب!!!
که گودال ندارد و آه از دل آن خواهر غم دیده که از روی تلی دیده که<<الشمر…>>
عجب مجلس گرمی شده اینجا!!!
همین کنج اتاقم که به جز من و به جز روضه ی ارباب کسی نیست و انگار که عالم همه جمعند همین جا!!
و انگار که این پنجره و فرش و در و ساعت و دیوار گرفتند دمِ حضرت ارباب:حسین جان…
از پاهایی که نمیتوانند تو را به ادای نماز ببرند انتظار نداشته باش که تو را به بهشت ببرند
قبر ها پر است از جوانهایی که میخواستند در پیری توبه کنند…
رسول الله فرموده اند:ترک نماز
صبح:نور صورت
ظهر:برکت رزق
عصر:طاقت بدن
مغرب:فایده ی فرزند
عشا:آرامش خواب
را از بین میبرد
در قرون وسطا کشیشان بهشت را به مردم می فروختند و مردم نادان هم با پرداخت مقدار زیادی پول قسمتی از بهشت را از آن خود میکردند.
فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج میبرد دست به هر عملی زد نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد تا اینکه فکری به سرش زد …به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت:قیمت جهنم چقدره؟
کشیش تعجب کرد و گفت:جهنم؟!
مرد دانا گفت بله جهنم
کشیش بدون هیچ فکری گفت:3سکه
مرد سراسیمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت:لطفا سند جهنم را هم بدهید.کشیش روی یک کاغذ پاره ای نوشت:سند جهنم
مرد با خوشحالی آنرا گرفت و از کلیسا خارج شد
به میدان شهر رفت و فریاد زد:من تمام جهنم رو خریدم این هم سندش!!!و هیچکس را به آن راه نمیدهم
دیگر لازم نیست بهشت را بخرید چون من هیچکس را داخل جهنم راه نمیدهم!
این شخص مارتین لوتر بود که با این حرکت نه تنها ضربه ای به کسب و کار کلیسا زد بلکه با پذیرش مشقات فراوان خود را برای اینکه مردم را از گمراهی رها سازد آماده کرد
در جهان یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی است و یک گناه و آن جهل است!!!
خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت میشوم همانی که وقتی دلش میگیرد و بغضش میترکد می آید سراغت من همانی ام که همیشه دعاهای عجیب و غریب میکند و چشم هایش را می بندد و می گوید من این حرف ها سرم نمیشود باید دعایم را مستجاب کنی همانی که گاهی لج میکند و گاهی خودش را برایت لوس میکند همانی که بعضی وقت ها پشت سر مردم حرف میزند گاهی بدجنس میشود البته گاهی هم خودخواه حالا یادت آمد من که هستم؟؟؟
خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااا
میخواهم آنگونه زنده ام نگاه داری که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه مرا بمیرانی که کسی به وجد نیاید از نبودنم….
آمین
الو سلام منزل خداست؟
این منم مزاحمی که آشناست…
هزار دفعه دلم این شماره را گرفته است
ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صداست…
شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است
به ما که میرسد حساب بنده هایتان جداست؟
الو…
دوباره قطع و وصل شد!
خرابی از دل من است یا که عیب سیم هاست؟؟؟
چرا صدایتان نمیرسد؟کمی بلندتر
صدای من چطور؟خوب و صاف و واضح و رساست؟
اگر اجازه می دهی برایت درد دل کنم…
شنیده ام که گریه بر تمام درد ها شفاست!
دل مرا بخوان به سوی خود تا سبک شوم
پناهگاه این دل شکسته خانه شماست…
الو مرا ببخش باز مزاحمت شدم
دوباره زنگ میزنم دوباره…
تا خدا خداست…
قیصر امین پور