چقدر دلم گرفته از این دنیا
از این مردمی که آنقدر بی حیایی را به حد اعلی خود رسانده که قلم یارای نالیدن ندارد
اما باید فریاد زد و این بی حرمتی ها را محکوم کرد .
یا رسول الله از “آخر تابع له علی ذلک"دلم گرفته….. از چه بگویم !
که دل مولایم حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف )را شکسته اند
و سخت است بر ما که بعد از این همه سال باز هم شاهد این بی حرمتی ها باشیم .
پس با تمام اعتقادو احساسم می خواهم بگویم: تبت یدا ابی لهب و تب …..
بار دیگر شد ز کینه زنده غم های مدینه
چون بقیع، سامرا از کین خراب است
قلب شیعه در این ماتم کباب است
شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال ۲۶۰هجری نوشته اند .در کیفیت وفات آن امام بزرگوار آمده است : فرزند عبیدالله بن خاقان گوید روزی برای پدرم ( که وزیر معتمد عباسی بود ) خبر آوردند که ابن الرضا - یعنی حضرت امام حسن عسکری - رنجور شده ، پدرم به سرعت تمام نزد خلیفه رفت و خبر را به خلیفه داد . خلیفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه کرد . یکی از ایشان نحریر خادمبود که از محرمان خاص خلیفه بود ، امر کرد ایشان را که پیوسته ملازم خانه آن حضرت باشند ، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند . و طبیبی را مقرر کرد که هر بامداد و پسین نزد آن حضرت برود ، و از احوال او آگاه شود . بعد از دو روز برای پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت شده است ، و ضعف بر او مستولی گردیده . پس بامداد سوار شد ، نزد آن حضرت رفت و اطبا را - که عموما اطبای مسیحی و یهودی در آن زمان بودند - امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضی القضات ( داور داوران ) را طلبید و گفت ده نفر از علمای مشهور را حاضر گردان که پیوسته نزد آن حضرت باشند . و این کارها را برای آن می کردند که آن زهری که به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که آن حضرت به مرگ خود از دنیا رفته ، پیوسته ایشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنکه بعد از گذشت چند روز از ماه ربیع الاول سال ۲۶۰ ه . ق آن امام مظلوم در سن ۲۹سالگی از دار فانی به سرای باقی رحلت نمود . بعد از آن خلیفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد ، زیرا شنیده بود که فرزند آن حضرت بر عالم مستولی خواهد شد ، و اهل باطل را منقرض خواهد کرد … تا دو سال تفحص احوال او می کردند … . این جستجوها و پژوهشها نتیجه هراسی بود که معتصم عباسی و خلفای قبل و بعد از او - از طریق روایات مورد اعتمادی که به حضرت رسول الله (ص ) می پیوست ، شنیده بودند که از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسکری علیه السلام فرزندی پاک گهر ملقب به مهدی آخر الزمان - همنام با رسول اکرم (ص ) ولادت خواهد یافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد . بدین جهت به بهانه های مختلف در خانه حضرت عسکری علیه السلام رفت و آمد بسیار می کردند ، و جستجو می نمودند تا از آن فرزند گرامی اثری بیابند و او را نابود سازند . به راستی داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهیم علیه السلام و حضرت موسی علیه السلام تکرار می شد.
پنج سال پیش همین روزها، فتنه گران عاشورا به پشتوانه ی سکوت زبیریان دنیا پرستی که آقازاده هایشان دستشان را از ولایت کوتاه کرده بود، شروع کردند و می خواستند خون به دل مولا کنند. به اسم خط امام می خواستند در خیابان انقلاب، کوچه ی بی غیرتی باز کنند؛ حساب همه چیز را هم کرده بودند، برای بستن دست علی، حتی طناب نامه ی سرگشاده ی بدون سلام هم آورده بودند!همه چیز مهیا بود برای بی غیرتی، برای هتک حرمت انقلابِ زهراییان. تا آنجا پیش رفتند که درب نیم سوخته ی بسیج را نیز هم دوباره به آتش کشیدند. مادران شهدا میان کوچه ی انقلاب ایستاده بودند، می رفت تا لگد های شعار منحوس “مرگ بر اصل …..” پهلوی مادران شهید را بشکند؛ نه پیش روی حسن (ع) که بلکه اینبار پیش روی مهدی (عج) دست هایی برای سیلی بالا رفته بود، غلاف های شمشیر آماده شده بود و زهراییان میان کوچه ها، فتنه گران دلارهای حرام در شکمشان رفته بود و حساب همه چیز را کشیده بودند الا حساب اصلی ترین مسئله را .
این کلیپ رو تقدیم میکنم به همه ی عاشقان و محبان امام رضا (ع)
کلیپ بسیار زیبا و دیدنی
لینک دانلود :
کوری آمد وسط صحن تو بینا برگشت
یک زن ویلچری روی دوتا پا برگشت
کافری تا به ضریح تو نگاهش افتاد
سجده ای کرد سپس شیعه ی مولا برگشت
خسته بود از همه ی آینه ها تا اینکه
زشت آمد ، متحول شد و زیبا برگشت
آنکه در صحن به دنبال شفا آمده بود
با نگاهی به ضریح تو مسیحا برگشت
زائری گفت چرا اشک ندارم آقا؟
نگهش کردی و با دیده ی دریا برگشت
یک جوان حاجتش این بود که زن میخواهم
رفت تا اینکه شبی پیش تو بابا برگشت
به گمانم که به طور تو مشرف شده بود
آنکه با معجزه و با ید بیضا برگشت
صبح در قامت یک مرد گدا رفت حرم
ظهر نزدیک اذان بود که آقا برگشت
جبریل آمده بود از وسط عرش ، حرم
دو سه تا فرش تکان داد و به بالا برگشت
شهادت جانسوز امام هشتم بر شما شیعیان تسلیت باد
یلدای ما بگذشت با یک هندوانه
یلدای زینب بود طعم تازیانه
یلدای ما باهم نشستن ، شب نشینی
یلدای زینب بود باسر ، همنشینی
یلدا چقدر در قوم ما حساس گشته
وقتی به روی نی سر عباس گشته
جایی که اهل بیت پیغمبر اسیرند
جا داشت عشاق حسین یلدا نگیرند
دانلود متن و مداحی شهادت امام رضا(ع)
شهادت امام رضا (ع) بر شما بزرگواران تسلیت باد
کی میدونه درد غربت
چه جوری آروم می گیره
کی میدونه چقدر سخته
کسی در غربت بمیره
ای ابر بی بارون ببار
بر دشت و بر هامون ببار
در عزای اون نیمه جونی که
بین نا محرم اسیره
چشم براه یک آشنا مونده
تا کنار اون بمیره
رضا غریب الغربا(ع)
توی مهتاب نگاهش
فقط از شب کینه داره
روی لبهای عطش بارش
نوایی دیرینه داره
می ذاره رو خاکا سرش
با ذکر زهرا مادرش
تک ستاره ی غربت شبهاش
می رسه آخر به دادش
مثل بارونه وقتی می ذاره
سر به دامان جوادش
رضا غریب الغربا(ع)
نگاهش میگه که انگار
غروب غم روبروشه
شده کاری همون زهری
که یک عمری تو گلوشه
حجره شده کرببلا
بالا گرفته روضه ها
چشمه می جوشه زیر پای این
تشنه ای که روضه خونه
این دم آخر از مدینه تا
کربلا داره نشونه
رضا غریب الغربا(ع)
لینک دانلود : http://www.emam8.com/sabk/new/27595.mp3
ای کریم اهل بیت(ع)!
قلب اندوهگینمان در عزایت ،
دیدار و شفاعتت را در قیامت می طلبد
تا طعم بخشندگی تو را دریابیم!
سلام بر خاتم مهربانی و عشق !
سلام بر او که گام های مهتابی اش
شب های جهل بشر را به جاده های راستی کشاند!
رحلت جانکاه پیامبر مهربانی و رحمت تسلیت باد
غمی تو سینه ام میجوشه امشب
چراغ آسمون خاموشه امشب
گمونم پیرن مشکی شو زهرا (س)
به جای مادرش میپوشه امشب
آخرین وداع با یاران
… در یكی از روزهای بیماری در حالی كه سرش را با پارچهای بسته بود و علی علیه السلام و فضل بن عباس زیر بغلش را گرفته بودند و پاهایش بر زمین كشیده میشد، وارد مسجد شد و روی منبر قرار گرفت و شروع به سخن فرمود و گفت: مردم وقت آن رسیده است كه من از میان شما غائب گردم، اگر به كسی وعده دادهام، آمادهام انجام دهم و هر كس طلبی از من دارد، بگوید تا بپردازم.
در این موقع مردی برخاست و عرض كرد: چندی قبل به من وعده دادید كه اگر ازدواج كنم، مبلغی به من كمك كنید، پیامبر فورا به فضل دستور داد كه مبلغ مورد نظر او را بپردازد و از منبر پایین آمد و به خانه رفت. سپس روز جمعه، سه روز پیش از وفات خود، بار دیگر به مسجد آمد و شروع به سخن نمود و در طی سخنان خود فرمود: هر كسی حقی بر گردن من دارد برخیزد و اظهار كند، زیرا قصاص در این جهان، آسانتر از قصاص در روز رستاخیز است.(1)
در این موقع سوادة بن قیس برخاست و گفت: موقع بازگشت از نبرد “طائف” در حالی كه بر شتری سوار بودید، تازیانه خود را بلند كردید كه بر مركب خود بزنید، اتفاقا تازیانه بر شكم من اصابت كرد، من اكنون آماده گرفتن قصاصم.
درخواست پیامبر یك تعارف اخلاقی نبود؛ بلكه جداً مایل بود حتی یك چنین حقوقی را كه هرگز مورد توجه مردم قرار نمیگیرد جبران نماید. گذشته از این، چون اصابت تازیانه بر شكم سواده عمدی نبود، از این نظر او حق قصاص نداشته است، بلكه با پرداخت دیهای جبران میگردید. مع الوصف پیامبر، خواست، نظر وی را تامین كند.
پیامبر دستور داد، بروند همان تازیانه را از خانه بیاورند، سپس پیراهن خود را بالا زد تا سواده قصاص كند. یاران رسول خدا با دلی پر غم و دیدگانی اشكبار و گردنهای كشیده و نالههایی جانگداز، منتظرند كه جریان به كجا خاتمه میپذیرد؛ آیا سواده واقعا از در قصاص وارد میشود؟
ناگهان دیدند سواده بی اختیار، شكم و سینه پیامبر را میبوسد؛ در این لحظه پیامبر او را دعا كرده، گفت: خدایا! از سواده بگذر، همانطور كه او از پیامبر اسلام در گذشت.
رحلت پیامبر تسلیت باد