باز باران با محرم...
12 آبان 1393
باز باران با محرم
میخورد بر بام قلبم
یادم آید کربلا را
دشت پر شور و بلا را
گردش یک ظهر غمگین
گرم و خونین
لرزش طفلان نالان
زیر تیغ و نیزه ها را
با صدای گریه های کودکان
اندر آن صحرای سوزان
میدود طفلی سه ساله
پر ز ناله
دل شکسته
پای خسته
باز باران قطره قطره میچکد از چوب محمل
خاکهای چادر زینب که کم کم میشود گل
باز باران با محرم…