حرم
26 آبان 1393
همه شب تا به سحر خواب حرم می بینم
از غم دوری بین الحرمین غمگینم
کربلای تو مرا شهره ی شهرم کرده
کاش یک بار دگر کنج حرم بنشینم
چای روضه صحبتش از چای معمولی جداست
اهل چایی نیستم این نیتش صرفا شفاست
ما نمک پرورده این خاندان هستیم و بس
هرکسی سائل شود اینجا یقینا پادشاست
آرزو یعنی که با چشمای خیسم بنگرم :
پنج کیلومتر دیگر تا به شهر کربلاست