نگذار حسادت بکنم...
26 آبان 1393
آقای من…
یا مهدی فاطمه…
من از این درد بنا نیست شکایت بکنم
ترسم این است به دوری تو عادت بکنم
مدتی میشود از کرب بلا محرومم
چقدر چیزی نگویم و رعایت بکنم
به پر پارچه ای که به حسینیه زدند
گله دارم گله ام را به علامت بکنم
پسر فاطمه انگار که قهری با من
رو مگردان تو زمانی که سلامت بکنم
زودتر کاری بکن که اربعین نزدیک است
قصدم این نیست به کار تو دخالت بکنم
نه حرم رفته ام و نه سفری در راه است
بین زوار تو احساس خجالت میکنم
حرف حرف تو ولی راضی نشو آقا جان
به رفیقم که حرم رفته حسادت بکنم