من خدا را دارم...
04 آذر 1393
گفتم:خدایا از همه دلگیرم…
گفت:حتی از من؟
گفتم :خدایا دلم را ربودند…
گفت:پیش از من؟
گفتم :خدایا چقدر دوری…
گفت:تو یا من؟
گفتم:خدایا تنها ترینم…
گفت:پس من؟
گفتم:خدایا کمک خواستم…
گفت:غیر از من؟
گفتم:خدایا دوستت دارم…
گفت:بیش از من؟
کوله بارم بر دوش.سفری باید رفت.سفری بی همراه.گم شدن تا ته تنهایی محض…
یار من با من گفت:
هرکجا لرزیدی
از سفر ترسیدی
تو بگو از ته دل
“من خدا را دارم”