16 آبان 1393
میگویند شیشه ها احساس ندارند
ولی هنگامی که با انگشت روی شیشه ی بخار گرفته نوشتم:
آرام گریست بیشتر »
نظر دهید »
16 آبان 1393
عباس جان!از تو که می نویسم تمام کلمات خیس اند و در سکوت یاد تو چیزی جز دریا نمیگذرد
ای ایستاده ترین دریا!مشک خالی ات اشتیاق تمام آب های جهان را برانگیخته است تا قطره قطره تو را فریاد کنند
امروز کتاب عاشورا را که ورق میزنی با مقدمه عباس آبرو میگیرد تا… بیشتر »
16 آبان 1393
یا صاحب الزمان
ببین:گناه دلم را ز پا در آورده
برای این دل درمانده ام شفا بنویس
درون دفتر خود از میان منصب ها
همیشه روبروی نام من گدا بنویس
بیا برای من و اربعین امسالم
اگر که زحمتتان نیست کربلا بنویس بیشتر »
16 آبان 1393
کاش سهراب اینگونه میگفت:
آب را گل نکنید...
شاید از دور علمدار حسین
مشک طفلان بر دوش
زخم و خون بر اندام
می رسد تا که از این آب روان
پرکند مشک تهی
ببرد جرعه آبی برساند به حرم
تا علی اصغر بی شیر رباب
نفسش تازه شود و بخوابد آرام...
آب را گل نکنید… بیشتر »
16 آبان 1393
هیچ داری از دل مهدی خبر؟
گریه های هر شبش را تا سحر؟
او که ارباب تمام عالم است
من بمیرم!سر به زانوی غم است
شیعیان مهدی غریب و بی کس است
جان مولا معصیت دیگر بس است
شیعیان بس نیست غفلتهایمان؟
غربت و تنهایی مولایمان؟ بیشتر »
16 آبان 1393
عمه زینب!
جانم عزیزم!
عمو عباسم کجاست عمه؟!
عزیزکم!عمو رفته پیش خدا...
عمه!
جانم؟؟؟
خونه ی خدا بالای نیزه هاست؟؟؟!!! بیشتر »
16 آبان 1393
اصغرم رعنا شده / روی نیزه خنده های آخرش زیبا شده
قد کشیده روی نی / قد و بالای گلم اندازه ی سقا شده
کودکم مردی شده / بین سرها سر درآورده چقدر آقا شده
آبرویم را خرید / افتخار مادرش در پیش مادر ها شده
دید امامش بی کس است / مثل زهرا در حمایت ا… بیشتر »